گاهی فکر میکنم به گذشته نه گذشته ی دور و خارج از دسترس، به رابطه ی قبلی، آدم قبلی، دوستان قبلی، شکل سابق رابطه ای که حالا دارم و هی فرو میروم، گاهی، نه همیشه. با تصورم از زندگی مطلوب فاصله دارم با دنیای آزاد خودم فاصله دارم، تنهایی ام کمتر شده و هی فرو میروم. دنبال تغییرم، همیشه بودم، چه تغییری نمیدانم و هی فرو میروم. فرو رفتن. فرو رفتن در روزمرگی. احساس میکنم روزهای مثل هم زیادی داشته ام، داشته ام؟ نمیدانم. اما هرچه که هست سخت و آزاردهنده است.تصور عبث گذشتن روزهایی که میتوانست فوق العاده باشند، آزاردهنده است.