موهایم در دست باد بی قرارند...

ببافشان

۲ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

رنگ عقیق چای



امروز به طرز عجیبی همه چیز به نظرم قشنگ تر بود،

چقدر دلم میخواست تو توی رخت خواب بودی و من میرفتم چای دم میکردم،

صبحونه رو آماده میکردم و میومدم سراغت.

.

.

.

دوتا چای خوش رنگ میریختم و همینطور که لقمه میگرفتم و میدادم دستت

هی برات حرف میزدم

توام همش میخندیدی و نگاهت بین چشم ها و لب ها و دستام حرکت میکرد


آدم مگه چقد میتونه زن بودنش رو پشت لاکای قرمزش مخفی کنه، اگه تو نباشی که من باهات روزامو شروع کنم؟



- جانی و جهانی

۲۷ دی ۹۴ ، ۰۹:۳۴ ۱ نظر
شاه بلوط

یک روز بارونی


هرگز حضور حاضر غایب شنیده ای

من

در میان

جمع و 

دلم

جای دیگریست.


روزهای زیادی میان و میگذرن و ما فقط در فکر رسیدن به آرزوهامونیم

انقدر بعضیاشون محال به نظر میرسه که حتی حاضر نیستیم بهشون فکر کنیم

بدترش شاید وقتایی که میبینی هر کاری میکنی،

انگار راهو اشتباه رفتی و بر میگردی همونجایی که بودی.

این وسط یه وقتایی هم بدون اینکه واقعا کار جدی انجام داده باشی

اتفاقات مهمی میفتن که به آرزوهات برسی.


فعلا که میگذره، بد و خوبش خیلی مشخص نیست.

و همشم تو فکر روزهایی که قراره بهتر باشن.

۱۹ دی ۹۴ ، ۱۹:۴۹
شاه بلوط