هر دفعه میومدم یه متنی نوشته بودن عذر خواهی کرده بودن از کاربرای بلاگفا که سرور این شده و اون شده و تمام تلاشمون به اینه برش گردونیم. دفعه آخر که یه سر رفتم بلاگفا تا ببینم اوضاع وبلاگم چطوریاست. دیدم یه آرشیو کامل یک ساله از تمام چیزهایی که نوشتم و نظرات هر چی که مربوط به سال 93 میشده پاک شده. اول خیلی ناراحت شدم اونقد که تصمیم بر این گرفتم که کلا با بلاگفا واسه همیشه خدافظی کنم که این کارم کردم. بعد که شروع کردم به مرور و خوندن چیزاهای باقی مانده ی وبلاگ (معمولا قبل از پاک کردن وبلاگام سعی میکنم دوباره یه بار همه مطالبشو بخونم و یادم بیاد چرا اینو نوشتم که معمولا هم حالمو بد میکنه) بگذریم. وقتی داشتم دونه دونه ی متن ها رو میخوندم. چیزایی که قبل از 93 نوشته بودم؛ به خودم میگفتم اینو تو نوشتی؟ چرا همچین؟ چرا اینو نوشتی چرا اونو نوشتی.
هرچی بیشتر میخوندم بیشتر مصمم میشدم که باید همه ی این وبلاگ رو پاک کنم. هیچی بدتر از خوندن همه ی چیزهای بدی نیست که تو گذشته نوشتی. وقت پاک کردن وبلاگ دقیقا اون جا که ازت میپرسه مطمئنی دیگه که میخوای پاکش کنی و اگه پاک کنی بر نمیگرده اینا. یه لبخند تمسخر آمیزی رو لبم بود و خیلی هم راضی بودم که امکان پاک کردن یه چیزایی وجود داره.
من کلا آدمیم که زود پاک میکنم همه چیو. خیلی زود. همیشه آأمای نا مناسب زندگیمو رفتارایی که فکر میکردم غلطن رو سریع کنار گذاشتم. فکر میکنم بهترین کار همینه. که بگذری از یه چیزایی. بذاریشون تو یه کیسه و بندازیش تو اون بیابونای ته ته ته ته ذهنت جایی که دیگه دست هیچ کسی بهشون نرسه.
آدما در برابر تغییرات خیلی مقاومت میکنن و لی واقعیت اینه که گاهی گذاشتن از یه چیزایی که شاید مهم هم به نظر برسن و فقط رد شدن از کنارشون خیلی گزینه ی بهتریه و میتونه کمک کنه که زندگی بهتری بسازه آدم واسه خودش.
اینایی که میگن آدما رو نمیتونن فراموش کنن رو درک نمیکنم. همه چیز دست خود آدمه. فراموش کردن به یاد آوردن. بعضیا عادت کردن ذهنشون رو تبدیل به یه زباله دونی بزرگ کنن با یاد و خاطره تک تک آدمایی که دیگه نیستن، اتفاقات بی ارزشی که تو گذشته افتاده، کارایی که یه روزی انجام دادن ولی الان یاد اون کارا ناراحتشون میکنه. باید فقط همه رو ریخت دور. همه مون بلدیم اینکارو بکنیم فقط نمیخوایم واقعا انجامش بدیم.  یه چیزی که همیشه گفتم و فکر کنم تا آخر عمرم تکرار کنم اینه که همون قد که ذهن ما یه بخش هوشمند تو بدنمون محسوب میشه همون قدر هم میتونه احمق باشه. شما اگه مداوم به اتفاقی که هرگز نیفتاده فکر کنین و سعی کنین یه سری تصویر تو ذهنتون براش بسازین بعد یه مدت حتی خودتون هم نمیتونین فرق بین حقیقت و خیال رو تشخیص بدین و شاید توی حرف زدن ها یا خاطره تعریف کردناتون چیزی که هرگز اتفاق نیفتاده رو هم به عنوان یه اتفاق تو زندگیتون تعریف کنین، حالا خودتون قضاوت کنین به نظرتون اصلا امکان نداره شما یه چیزایی رو واسه همیشه فراموش کنین؟