امروز یه روز متوسط بود شایدم یکم رو به پایین.
با خیلی ارفاق میشه نمره 50 رو بهش داد.
بعد از کلی بالا و پایین و ناراحتی و اعصاب خور کنی، تصمیم گرفتم یه فیلم ببینم. نمیدونم چی شد که تصمیم گرفتم #برف_روی_کاج_ها رو ببینم. واقعا امشب باید میدیدمش، این شد که تصمیم گرفتم دانلودش کنم و قطعا بعدا بگیرمش. گذاشتمش دانلود شه 91 درصدش دانلود شده بود که یه لحظه استپش کردم تا سرعت نت به حالت عادی برگرده و بتونم یه عکس رو لود کنم. دوباره که ادامه رو زدم ارور داد که آدرس پیدا نمیشه و اینا. با خودم فکر کردم که بیا ببین نباید هیچ وقت فیلم های اینطوری رو دانلود کنی. کلی باهاش ور رفتم و بالاخره دانلود شد.
همون لحظه پیام داد که چیکار میکنی و بهش گفتم که یه فیلم دانلود کردم ببینمش و گفت چه فیلمی و گفتم برف روی کاج ها، که گفت اسمشو به لیستمون اضافه کن. اینطوریه که یه سری آلبوم و فیلم رو که سی دی ش هست و منتشر شدن رو میخریم و از اورجینالش استفاده میکنیم. مواقعیم هست که خب مثل امشب یه چیزی رو دانلود میکنیم و مینویسیمش که بعد بگیریمش.
قبل از اینکه جمله ش رو کامل کنه گفتم حتما.
بهم کمی برخورد اولش، انگار یه چیزایی رو هی دلش میخواد بهم یادآوری کنه. گاهی ناخوشاینده این حالت. ولی تهش وقتی که رفت بخوابه با خودم فکر کردم چقد خوبه که به چیزهای کوچیک اهمیت میده. حواسش هست.

اینکه دو نفر همیدیگرو راهنمایی کن و یه چیزایی رو بهم یادآوری کنن خیلی خوبه ولی باید حواس آدم خیلی باشه. بعضی وقتا همین چیزای کوچیک باعث منتقل کردن یه حس تقریبا بد به طرف مقابل میشه.

دیالوگ آخرش رو دوس داشتم: که به علی گفت با یه مردی آشنا شده و حس خوبی داشته که خیلی وقت بوده تجربه ش نکرده.

فکر میکنم کم کم امشب داره تموم میشه، روز سختی بود ولی من هنوز زنده م.
دلم بیشتر از هرکس دیگه ای  که امروز باهاش مهربون نبودم واسه خودم میسوزه. واسه خودم که باید حواسم به همه باشه.

#شب_بخیر



در سکوت و آرامش خودم غرق بودم که یهو هم خونه م گفت زلزله، زلزله ست.

هنوز دارم از ترس به خودم میلرزم.